پیرامونِ ما

عکس من
و اما هرگز نفهمیدم حقیقت به سادگی بازی های کودکانه ام بود...آمدم...آنقدر نفهمیدم تا تمام شدم

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

باز آمدم..جوابی به محمد جواد صحافی گرامی

سلام
مدتي اين مثنوي تاخير شد... و گر نه من کجا و بي وفايي
یه مدت اینترنت قطع.موبایلم قطع.بدجور مشغولیات اعصاب پریشی و اینا داشتم
هنوزم تهش مونده یه کم
به هر حال


رابطه ی پایور و سنتور یه چیزیه مثلِ حافظ برای سیاهچالِ غزلسرایی عهدش که همه چیز رو از نو بنا کرد
یه چیز مثل نیما برای شعر
که برای ابتکار و نوآوری در شیوه سنتور نوازییش جای حرفی نیست

قطعه فریبا گویای این قضیه خواهد بود
به علت سکته مغزی از سال هفتاد و هشت خانه نشین شد و پا به پای یک مرده به زوال و فراموشی رفت
محمد جواد صحافی حرفش در وبلاگش این بود که چرا هیشکی (صاحب نظران،متولیان،این کاره هاش)تا بزرگی زندس چیزی نمیگه
من میگم آقای صحافی تو بگو(که انصافا هم گفت)من بگم
به امید آنها نشین
اینقد هرچیمون میلنگه دست به دامن وزیر و رئیس نشیم


برای افرادی چون آقای امیر تاسف کفایت میکنه
مثل اینکه تازه برنامه ادبی نگاه کردند یا کتابی چیزی به تازگی خواندند که خب اهمیت زیادی هم ندارد
اما آقای صحافی
اول از خودمان شروع کنیم
همه رنج میکشیم که نه از افتخارات موسیقی ما صحبتی میرود نه از ماتمهاش نه از....نه تنها موسیقی که سینما.ادبیات و.. حسرت به دل یک سرفصل کوچک در یک بخش خبری تلوزیون سوخت. مشکاتیان..چه کسی گفت فریوسفی که گفت زنده ها را اصلا ؟
چند روز پیش بحث بود که این فروغ فرخزاد چه گناهی کرده که یه شعر ازش تو کتابهای ادبیات آموزش پرورش نیست؟
ندارد درد ما درمان دریغا
مسلم است
مجبوریم
اما به خودمان برگردیم آقای صحافی..حکومت بد،سیاست بد دلیل بر خلق و خوی بد نیست
میدانید مضوع منم
منِ مدرس سنتور کم کاری کردم که به شاگردم نگفتم پایور...داعیه ی مدرن بازی به آستینم میجنبد از سنتور نوازی نوین گفتم
جناب صحافی به همین ساعت قسم دختری رو میشناسم نوازنده پنج ساله سنتور استاد مشکاتیان رو نمیشناخت..ظلمی که خودمان به خودمان میکنیم کم از ظلم وزارت فرهنگ ندارد
یکی میگفت زنِ فلانی حامله بوده پسر میخواسته حالا دختر شده به برنامه چهارم توسعه شکایت میکنه
شمای وبلاگ نویس کوتاهی کردی که از یک بیوگرافی ساده در وبلاگ خود دریغ کردی. که پایور که بود..پایور و مشکاتیان در این اواخر کمتر از مردگان بودند.باور کنید خاکِ فراموشی که به اسم این دو در این سالها ریخت کم از خاکِ مرده نبود.این دایره ی ذهن تشنه ی فراموشیست.
از حق نگذرم
روی انتقاد رو کمی از شما میگیرم .چرا که در همین پست های آخر دیدم به نامهای شناخته نشده پرداختید.کار واقعا زیبایی بود.
اما هستند..زیاد هم هستند آقای صحافی
هوشنگ ظریف
محمد اسماعیلی
شهناااز
جلیل شنهاز نام کمی نیست
خبری هست؟
نوشته ای
ذکری؟
حسن کسایی
ایرج
شهیدی
ژاله علو
هوشنگ ابتهاج
بیژن ترقی
شفیعی کدکنی
مرده هارم به لجن کشاندند که هیچ
آآه آقای صحافی
درد بسیار است
درد بسیار است
خواهش مندم شما که این تارنگار رو مخصوصا به بهانه ی موسیقی ملی راه انداختید کم کاری دیگران رو گوش زد کنید.به جای آنان از فراموش شدگان بگین
با تشکر فراوان
خدا سایه ی دلسوز رو کم نکنه
در پناه حق
-------------------------------------------------------------

همین
واسلام


۳ نظر:

  1. سلام سالار جان

    در شگفتم از مرام این مردم پست
    این طایفه زنده کش و مرده پرست

    حقیقت تلخیست در دیار شرق، که شمارش مردگان همیشگیست.
    پاینده باشی دوست من، گاهی به ما سر بزن

    پاسخحذف
  2. بزرگی ميگفت اگر از خودمون شروع کنيم هرگز به ديگری نخواهيم رسيد...
    مطلب بسيار درست و زيبايي نوشتيد ازتون ممنونم.

    پاسخحذف
  3. سالار عزیزم بسیار ممنونم از پاسخ ات به من
    درست است ما جماعت مرده پرست هستیم . خودمان را هم از بالا به زیرینی ترین نقطه جغرافیایی زمین پرتاب کنیم و داد بزنیم که هااااای ای مردمان ببینید ما زنده ها را هم دوست داریم کسی باور نمی کند چرا که خون و رگمان آمیخته است به مرده پرستی .
    سالار عزیز
    چندی پیش دوست عزیزی بر من خرده گرفت که چرا اینگونه مینویسی چرا همه را زیر سئوال میبری . دیگر وبلاگ نویسان با نوشته هایت دلسرد شده اند و وقتی که کسی نمی میرد برایش نمی نویسند .
    من نمیتوانم دروغ گو باشم
    مرده پرستیم و دائما منتظر مرگ کسی . همه از وضعیت جلیل شهناز اگاهند اما منتظرند تا برایش اتفاقی افتد و شروع به مرثیه نویسی کنند .
    سالار عزیز دوست مهربانم
    مرا محکوم نیز نموده ای که بسیار از تو متشکرم اما تا آنجا که در توانم بوده است نگاشته ام برای همه نیز نگاشته ام .
    بیاد دارم سالروز میلاد جلیل شهناز را که هیچ کسی یادی ازو نکرد و یادداشتی برای پاس داشت چنین روزی ننوشت .
    اما این حقیر به وظیفه خود عمل نمودم .
    و تا آن زمان که قلمم اجازه نگاشتن را برای من خواهد داد , خواهم نوشت تا رسالت خود اندکی کامل تر نمایم .
    رسالتی که بر دوش سایرین نیز هست اما دریغ . . .


    خاک پایت - محمد جواد صحافی

    پاسخحذف