پیرامونِ ما

عکس من
و اما هرگز نفهمیدم حقیقت به سادگی بازی های کودکانه ام بود...آمدم...آنقدر نفهمیدم تا تمام شدم

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

مادیتِ جیب..معنویتِ هنر



همیشه یکی از دنگ دنگ ها ی ذهنم زمانی بوده که درکنار دیدن یا شنیدن یک اثر هنری به قیمت آن توجه میکردم.این شعر این تابلو این قطعه چقدر هزینه برای جیب و روانِ هنزمند داشته.آنچیز که روشن است خرج اصلی یک اثر هنری از احساس هنرمند است که به هیچ وجه با هزینه ی مادی آن قابل قیاس نیست.به طور کلی تولید هنر هزینه مادی ندارد و هزینه مادی تنها برای انتشار و عرضه هنر بوده.

از طرفی

رابطه ی هنر و عشق بر هیچ کس پوشیده نیست.اینکه هنرمند خودش را لابه لای رنگها ، کاغذها نتها و... بیان کرده.اینکه هنر از درون و احساس است و نه عشق و نه درون نه احساس آدمی هیچ سنخیتی با ماده ندارند و هنر سراسر معنویت است.هنر مند به هر حال از این عشق به اثر لذت میبرد و به بیانی دیگر این عشق نوعی زندگیست زمان و مکانی در بر ندارد و چه بسا هنرهای که از آنسوی زمان ما و همچنین از آنسوی مکان ما آمده اند و اینها نه تنها هیچ چیز از ارزش آن کم نمیکند که به غنای آن می افزاید.

خاقانی و منوچهری از یکه تازانِ عرصه ی خیال و دید شاعرانه ی ادبیات ایران. همانند حافظ.اما هنر حافظ کجا و هنر خاقانی کجا.زیرا که حافظ در خدمت عشق بوده و خاقانی در خدمت سلطان

پس هنر همان عشق است که به گونه های گوناگون به تصویر در می آید.ذره به ذره اش سخنرانِ دنیایی پر پیچ و خم هنرمند است

.

مدتی در همین گیرو دار بودم تا اینکه چند روز پیش دو نمایشگاه در زمینه عکاسی و مجسمه سازی در محل خانه هنرمندان ایران دایر بود.از این بین نمایشگاه عکاسی نظر بیشتری از من جلب کرد تصاویری به واقع هنرمندانه که تنها اشکالشان در لیست قیمتشان بود.هنری خیره کننده در برابر مادی گرایی صرف قرار گرفته بود.در طی باز دید از نمایشگاه به این مسائله فکر میکردم که رابطه ی هنر و عشق بر هیچ کس پوشیده نیست.اینکه هنرمند خودش را لابه لای رنگها ، کاغذها نتها و... بیان کرده.اینکه هنر از درون و احساس است و نه عشق و نه درون نه احساس آدمی هیچ سنخیتی با ماده ندارند و هنر سراسر معنویت است.هنر مند به هر حال از این عشق به اثر لذت میبرد و به بیانی دیگر این عشق نوعی زندگیست زمان و مکانی در بر ندارد و چه بسا هنرهای که از آنسوی زمان ما و همچنین از آنسوی مکان ما آمده اند و اینها نه تنها هیچ چیز از ارزش آن کم نمیکند که به غنای آن می افزاید.

خاقانی و منوچهری از یکه تازانِ عرصه ی خیال و دید شاعرانه ی ادبیات ایران. همانند حافظ.اما هنر حافظ کجا و هنر خاقانی کجا.زیرا که حافظ در خدمت عشق بوده و خاقانی در خدمت سلطان

پس هنر همان عشق است که به گونه های گوناگون به تصویر در می آید.ذره به ذره اش سخنرانِ دنیایی پر پیچ و خم هنرمند است

دوچیز که بنا بر همان دنگ دنگهای ذهنم که مطلع گشتید در تضاد صد در صد بودند.مادیتِ جیب معنویتِ هنر.. آن لحظه فاصله ی هنر و تجارت را در کمترین حد احساس کردم. تجارت که سیتره ی زشتی بر همه ی دنیای ما گذاشته.قرنهــا.تمام سبزها ی ما را سیاهِ سیاه کرده. و امروز هنر را بیش از هرچیزی آلوده و به یاد این جمله از علی شریعتی افتادم:

دیگر چون گذشته پرستنده کمال ...ارزش...زیبایی ها...خیر..آفرینندگی..جود...نیست

بلکه پرستنده دو چیز است:

"سرمایه" و "سکس"

شاید به همین خاطر است به نام هنر و به کام درآمد و به سندیت روشنفکرنمایی، هنر جولانگاه نوگرایی های بی اساس شده که تنها چیزی نو باشد.گوش و چشم بیشتری خیره کنند و نهایتا جیب بیشتری.

.

هنری که از جان و درون هنرمند است و او چگونه از جان خود دلکنده و به سرمایه می اندیشد که چشم کسانی برآن خیره شود که هرچند هم فهم والایی داشته باشند با ذره ذره ی آن سخن نگفته اند و بر احساس آن مشرف نیستند

ای کاش شاعر شعر را نمیفروخت.نقاش چوب حراج به طرح خیال نمیزد و مطرب برای پول مضراب نمیراند

.

.

.

راهت به هنر هرچه رهاتر باشد

با رهرو روح آشنا تر باشد

زان پنجره ی شگرف چون درنگری

آن لحظه خدا نیز خداتر باشد

۶ نظر:

  1. هنر...عشق...مدتها به این موضوع فکر کردم،اما چقدر گیج کننده است...حقیقت از نگاه هر کس یک رنگ دارد.یک نفر در خلوتش اثرش را می آفریند...در لحظات مقدس هنرمندانه اش می آفریند و دریغا که قلم و کاغذ قدرت بیان این حس را ندارند...من می دانم...تو هم می دانی...همه می دانند که کمتر کسی حس او را درک می کند.او می آفریند،اما نه من می فهمم که هنر او چقدر ارزش دارد نه هزاران نفر امثال من.هنرمند زندگی متفاوتی دارد،او اثرش را که یادگار لحظات غمش،شکستش،امیدواریش،عاشق بودنش ،ترد شدنش و.....است را به هیچ نمی فروشد.او با فروختن آن تکه ای از روحش را هم می فروشد...اما او هم انسان است.هر چند منشی مادی ندارد،اما او به حضورش در این دنیا معتقد است.او می خواهد در جامعه ای که او را هیچ به حساب می آورد حضورش را اینطور به اطلاع برساند تا شاید هزاران غرق شده در زندگی ماشینی گوشه چشمی هم به روح لطیف او بیندازند...نمی دانم...درست یا غلط!اما اینطور راهش را پیدا کرده است برای بودن و تنها....بودن!اما این را از زبان آن هنرمندانی گفتم که روح و جسمشان هنر را هجی می کند.آن ها که هنرمندند....!اما وای از آن هنرمند نماهای مد روز...!آن ها که هنر را تنها برای هنرمند بودن انتخاب کرده اند.امروز نمی توان عاشق را از هنرمند راحت تشخیص داد...این شهر پر از هنرمندان هنرمند نماس که باعث شده اند نظر ما راجع به هنرمندان هم اینطور باشد...گاهی هم قبل از توصیه کردن خودمان را به جای مجرم بگذاریم.....

    پاسخحذف
  2. دوست جوانم، خیلی خوشحالم نمودی که فعالیت بلاگ نویسی را آغاز کردی.......... مبحث بسیار سنگینی را هم بعنوان شروع انتخاب کردی، رابطه هنر انسان زندگی و بهتر است بگوییم رابطه هنر و کائنات، بشر از زمانی که تسخیر طبیعت را آغاز نمود فارغ از این معرفت که روزی خودش به تسخیر طبیعت درخواهد آمد، یکنوع جابجایی در نقشهای سوژه و اُبژه صورت پذیرفت و حال امید آدمی در نجات توسط "دیگری" نقش میبندد، هنر بهترین ساحت در تبلور "دیگری" میباشد.... از برداشتهای فلسفی که بگذریم بحث جالبی در خصوص زیبایی شناختی وجود دارد به قلم مارکوزه که توسط داریوش مهرجویی ترجمه شده است، وقت کردی حتما بخوان.
    اما در خصوص گرایشات مختلف هنر که عنوان نمودی البته حق با توست منتهی بهتر است منشاء این شکلگیریها را بدانیم تا بتوانیم قدرت تحملمان را بالا ببریم. آفرینش هنر و استقبال از آن بر اساس تیپ شخصیتی انسانها صورت میگیرد(پیروی از مشخصات روانی انسانها). ارتباط هنر با تجارت از قانون یاد شده پیروی مینماید، بعنوان مثال نوع پسند و انتخاب یا آفرینش اثر هنری توسط یک شخص برونگرا با شخص درونگرا از زمین تا آسمان فرق میکند.... برای آشنا شدن با طبایع و مزاجهای شخصیتی و انواع شخصیت میتوانی به آثار پرفسور یونگ( مبحث تیپهای شخصیتی) مراجعه کنی(کتاب خودشناسی با روش یونگ نوشته مایکل دانیلز ترجمه اسماعیل فصیح) و یا به تقسیم بندیهای انیاگرام (آثار گرجیف) مراجعه کن....موفق باشی

    پاسخحذف
  3. JEGARE SHIR DARI SAFARE ESHGH BORO :::ESHGH SHIRIST GHAVI PANGE::: KE MIGOYADAT FASH :::HARKAS AZ JANE KHOD BOGZARAD AZ BISHEYE ESHGH MIGOZARAD

    پاسخحذف
  4. چقدر نوشته هات متفاوت شده سالار
    .
    .
    این حقیقت تلخیست که بر انسان امروز سایه افکنده، زندگی برای چیزی که لذت بخش نیست، جستجوی خوشبختی در سرزمین بدبختیها
    .
    .
    باید ایستاد

    پاسخحذف
  5. جالبه برای من،کسی که مار محترمشون از نوجوانی در حال کوس دادن بوده،حالا اینجوری داره شاخ و شونه می کشه!!!

    پاسخحذف
  6. جالبتر از مار شمایید که شاهد در دکان مردمید خوش به حال آنانی که ماتحتشون بادیگارد داره و جالبتر تر از هر دو شما خودمم.یا حق

    پاسخحذف