پناهگاههای روانی یه چیزایی هستن که هروقت یه جورایی میشی بهشون رو میاری تا در عین حالی که اون حالت خاص رو داشته باشی ازش لذت ببریم..حتی اگه آشغال ترین و بی در و پیکرترین وضعیت موجود رو تجربه کنی
در یکی از همین اوضاع نابسامان غرقه بودم و سخت جویای یکی از همین پناهگاهها شاید
شاید نه..که حتما
گرایشی به خواندن و گاهی اوغات جسارت و نوشتن نداشتم
به بالش و پتو هم
به قهوه خانه ی نظام و یه املت دونفره و دوسیب نعناء پشتش هم.. رو اون صندلی آخریه
چایی و قهوه و میوه و تلوزیون و بیرون و داخل و خواب و خوراک و در و دیوار و پنجره و مامی و پاپا و....
هیچ چیز شاید
شاید نه.. که حتما
ولی سازی آشفته سیم همچنان گوشه ی دیوار انتظارِ ناخن چرخاندن میکشید
و نیازی که همواره بهش داری
آرامشی که بر تمامی لحظات و تصمیمات و فکر و خیالاتت تاثیر خواهد داشت شاید
شاید نه... که حتما
.......................................
پاورقیش:اون عکسه تار هست و متن بالا به سه تار تاکید داره ولی خب بی ربط هم نیست:)
تار و سه تار نداره
پاسخحذفمهم اینه که صدا بده