پیرامونِ ما

عکس من
و اما هرگز نفهمیدم حقیقت به سادگی بازی های کودکانه ام بود...آمدم...آنقدر نفهمیدم تا تمام شدم

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

خانواده شهدا،ایثار گران،آزادگان و....آوارگانِ جنگ



همیشه تمام بحثهای جنگ ایران و عراق با یاد و خاطره ی خانواده ی شهدا،ایثارگران،جانیازان و آزادگان به پایان میرسد.شاید در نگاه اول بار اصلی و مستقیم این جنگ طولانی و مخرب به دوش همین چند گروه باشد.اما آیا در محاسباتمان کمی اشتباه نکرده ایم؟آیا به دنبال خانواده ی شهدا ایثارگران و آزادگان نام یک قشر را جا ننداخته ایم؟
درست است که در این سالها کمتر کسی از آوارگانِ جنگ یاد کرده اما این فراموشی شاید خیانتی به این دوره از تاریخ و بیش از آن خیانتی به آوارگان این جنگ باشد.
آواره ی جنگ شاید زیرِ آتش توپ و خمپاره خون نداده باشد.شاید تا آخر عمر با ترکش گردن سر نکند.اما اولین صدای انفجار جنگ را در میدان اصلی شهرش شنیده.آواره ی جنگ به امید پس فردا شب که جنگ تمام شود هنوز به شهرش باز نگشته.آوارگیِ جنگ تاریخِ یک خانه را آتش زد.آوارگان تمام خاطراتِ کودکانه را به امید آخر هفته رها کردند و از شهر زدن بیرون.
با تشکر از: خانواده شهدا،ایثار گران،آزادگان و....آوارگانِ جنگ

اسنتیل بارسا میشود



مسئله اینجاست که لیگ فوتبال ما در این هفت هشت ساله آنقدر حرفه ای و برتر شده که فقط در ناحیه ی طراحی لباسهای استیل آذین کمی ضعف داشت که اآنهم به همت خود باشگاه حل شد.جای خوشحالیست که ورزش پویای حرفه ایمان تاثیر خودش رو بر طراحی لباس هم گذاشته.
اصلا اهمیتی ندارد که استیل آذین در چمنی با میهمانانش مسابقه میدهد که ذوقِ* احشام رو کور میکند و توپ را همه جا میبرد جز به سمتِ دلخواه بازیکن.یا تابلوهای تبلیغاتی دور زمین که از پشت با گونی های نخاله ی گچ و سیمان نگه داشته میشن.یا نیمکت ذخیره ها که یادآور سالنهای بیمارستانهاست.میشود حدس* زد ورزشگاه استیل آذین هم از همان دسته ورزشگاه های پانزده هزار نفری نسلِ دکتر علی آبادیست که تماشاچی تقریبا فقط جایی برای نشستن دارد و برای پانزده هزار نفر همان ده دوازده سرویس بهداشتی موجود است.
ناگفته پیداست که باشگاه استیل آذین مدون* ترین و منسجم ترین سیستم درآمدی و مالی رو دارد و افتخارات ایرانی اسلامی هم از سراپای جنابِ مدیر مستعفیشان میریخت زمین .از این بابت ها هم با امروزی ترین باشگاهها هم تراز است*.و از همه بیشتر با بارسلونای خودشون.

خدایا دهه چهل...



خدایا سایه ی این چند نسیم باقی از دهه ی چهل را از سر ما کم نکن
اگر چهار پنج نفر را فاکتور بگیریم نه فیلمسازِ خوب داریم نه بازیگر.لیست اکران از لودگی ها و سوپر من های گیشه پر کن اشباع شده.خدایا احمد پور مخبر هم دهه ی چهلیست.خدایا هیچ حرفِ حسابی جای انتظامی و کشاورز و پرستویی و... نیامد.

خدایا شعر هم شعرِ ده چهل....نه؟..خدا؟..کدکنی و سایه اگر رفتند و یکی دو سال یک بزرگداشتی دادیمشان و یک جشنواره ای هم کردیم به نامشان بعدش چی میشه؟سال بعدش اصلا کسی پیدا میشه جایزه شان را ببرد؟خدا شعر ما هم که در نوپردازی و این صحبتها آش و لاش شد.شعر خوب نداریم.
سالگرد مشکاتیان بود این روزا.دهه چهلی بود.ساز و غنایمان هم دهه چهل نداشته باشد اعتباری ندارد.خدا شجریان و ناظری جلوی همین چشمان خودمان سال به سال از صدایشان آب میرود.نمیشود که هی بگذرد و همه مثل اینها بخوانند.آهنگها هم مثل آوازها لرزی به تن نمی اندازند.به قول هوشنگ ظریف این روزها همه مثل هم میخوانند و مینوازند.دهه چهل کجایی که یادت به خیر.
تااازه بازارِ رمان و نقاشی و هنرهای منقرض رو من اطلاعات ندارم.
خدا..همه بت میگن بابا خدا ولی اینجوری برابری رعایت نمیشه.شاید مامانی..ننه خدا بهتره
ننه خدا ینی تا آخر دنیا عاشقا برا هم شاملو و اخوان میخونن و میشینن دلشدگان و آژانس شیشه ای و هامون میبینن و بعد سی دی شیدا و عارفِ لطفی و مشکاتیان میدن به هم همش؟
ننه خدا یه دهه چهل برامون بیار.ما که مثل اونروزا اعدام و بزن بکش و خفه خونِ روزگار از سر و کولمون بالا میره.ما که سرهامان در گریبانن..ما که برادرامون غرقِ خونن..مثل دهه چهلیا.پس چرا شاملو و کیا رستمی و شهرام ناظری دیگه نمیسازی برامون؟؟

ما هم مثل کدیور فکر میکتیم



ما را هم دستگیر کنید چون مثل کدیور فکر میکنیم
محسن کدیور به دلیل روایت قشری و ایدئولوژیک از دین بازداشت شد.کدیور مخالف خشونت و خشونت گراین است،مدافع آزادی عقیده و بیان است،از تنووع وتکثر حمایت میکند،حقوق شهروندان را به رسمیت میشناسد،انتقاد از مقام رهبری را محاز میداند،دادگاه ویزه روحانیت را غیر قانونی میداند،آیت الله منتظری را رک شهروند صاحب حق میداند که باید آزادانه نظرش مطرح شود،همه شهروندان را شهروند درجه یک میداند،قدرت مطلقه را مفسده آور میداند،دین را وسیله ی تامین قدرت و ثروت نمیداند،از استقلال نهاد دین از نهاد قدرت دفاع میکند،دین دولتی را دین نمیداند،عقلانیت را پاس میدارد،جامعه مدنی و دموکراسی را با دین سازگار میداند،معتقد به اصلاحات ساختاری در وزارت اطلاعات است،مخالف سانسور کردن کتاب و تعطیل کردن مطبوعات است،مخالف فشار امنیتی بر حوزه و مراجع استفدانشگاه را یک نهاد علمی مستقل از قدرت سیاسی میداند،شخصاً انسان وارسته ایست،با چماقداران فحاش که عمامه علما را از سرشان برمیدارند و با میله و سنگ به ائمه جمعه حمله میبرند و با چوب و لنگه کفش به مسجد حمله میکنند هیچ نسبتی ندارد.
من بسیاری از شهروندان این مرز و بوم چون کدیور فکر میکنیم از این رو چون کدیور مستحق حبس در زندانیم و از دیگر شهروندان که با مواضع کدیور موافقند تقاضا داریم تا طی تماس با روزنامه های خرداد و صبح امروز خواستار مشارکت در مجازات کدیور شوند و برای نشان دادن اعتقاد راسخ خود به برابری حقوقی شهروندان مجازاتی در کم و کیف مجازات کدیور را طلب کنند......
روزنامه خرداد 12/12/1377
تاریکخانه اشباح
اکبر گنجی
طرحِ نو

نود یک جامعه ی مدنی

وقتي سالهايي نه چندان دور در حال تجربه كردن نخستين گامهاي مدنيت و قانونگرايي بوديم ملموس ترين مصداق جامعه برابر و مطبوعات و اطلاعاتِ آزاد براي عوام و توده ي مردم پا به عرصه ي وجود نهاد.آن هم نه در صف روزنامه هاي صبح زير تيتر سياست و نه در محيطهاي روشنفكر پسند.بلكه در تلوزيون و وسط مستطيل سبز.برنامه ي نود***آغاز يه كار كرد
برنامه ي نود به طور حتم اولين فضاي امن و بازِ مدني را براي قشر متوسط جامعه متصور كرد،اگرچه در مقياسي بسيار خرد تر.اما براي همين مردمي كه تا آن دوران از حقوق چنداني برخوردار نبودند نود ماكتي بود از جامعه اي كه در آن حق دانستن بر تكليف و وظيفه ي سكوت و پنهان كاري پيشي ميگيرد.شهروند جامعه ي نود ميتوانست عميق ترين واكاويهاي جامعه ي فوتبال را از مسئولان ببيند.ميتوانست با استقلال كامل در ميان مناظرات و گاهاً منازعات* اظهار نظر كند.بيننده ي نود از لوثِ* وجود پشت پرده ها و خط قرمز ها خلاص بود. نود امنيت را از پاسخگو ستاند و به مخاطب سپرد تا دانستن حقِ شهروند جامعه ي نود باشد.در جامعه ي نود علي پروين كمك داور كم اهميت ترين بازي هفته به يك اندازه مسئولِ بينندگانند.بله...نود كوچكترين جامعه ي دموكرات و آزاد دنياست

نود از نيمكت ذخيره ها به كرسي هاي مجلس و صندلي هاي وزارت تعميم داده شد .اين نودي شدن به كام مردمي كه تا آن روز تجربه ي چنين فضايي را نداشتند خوش نمود و روز به روز به آن نزديك تر ميشدند.
اما.....
ديري نپاييد كه مرزهاي جامعه ي نودي باز به پشت خطوط مستطيل سبز پس رفتند.و اين تجربه ي جامعه ي نودي بود كه دوباره ما را اندكي از مستطيل سبز به پيش برد.

۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

یکی جلوی مجید خراطها رو بگیره!



در حال که وزارت محترمه ارشاد دم به ثانیه به تقبیح هر اثر هنری که از آنور آبها اومده باشه میپردازه و بلافاصله رسانه های افراطی به سرویس های اطلاعاتی صهیونیستی و گروه های شیطان پرستی ربطش میدن بزرگترین موج ادبیات مرگ و خودکشی و ...در تاریخ موسیقی کشور داره شکل میگیره.
مجید خراطها یکی از همین خواننده هاست که از چند سال پیش با آلبومهای مایوس کننده و شکست خورده احساسی نام خوبی برای خودش در فضای اون روزهای موسیقی زیر زمینی و شنوندگانی که به سمت آهنگهای حاکی شکست های عشقی میرفتند باز کرده بود و همچنین موسیقی تازه متولد شده رپ که به شدت از طرف صاحبنظران خار و ذلیل میشدن
به تازگی آهنگ جدید از آقای خراطها راه تازه ای در ادبیات مرگ و ادامه ی اون در موسیقی باز خواهد کرد
شعر این آهنگ به شمردن تعداد تیغ زدن های روی شاهرگ اشاره داره و اتفاقات بعد از اون که.....نیاز به هیچ توضیحی نداره
بگذریم
هیچ عقل درست و حسابیی تبلیغات و موضع گیری سازمان های فرهنگی نسبت به موسیقی های غربی و این چنین افتضاح های زیرزمینی و مؤیید ناهنجارترین موسیقی های مخرب غربی رو قبول نمیکنه
.
خدمت آقای وزارت ارشاد:به جای اینکه امنیتی شدن و پلیسی شدن کشور رو به اصیل ترین شاخه های موسیقی کشور بکشونین و چراغی رو که به خونه رواست حرامش کردین و به تصحیح دیگران پرداختین جلوی آقای خراطها رو بگیرین